خسته از غربتی بی انتها
میشکنم صف تمام جاده ها
میخوام از دست خودم فرار کنم
اما افسوس نمیدونم به کجا
دلزده از پیچ جاده های سبز
دل میدم به اواز رهگذرها
می پرسم از همه ادمکها
میرسه این جاده اخر به کجا
یک نفس میخنده هر رهگذری
میگه این جاده نداره انتها
اره من یه عمر که مسافرم
توی پیچ وخم روزهای سیاه
میخوام از دست خودم فرار کنم
اما افسوس نمی دونم به کجا
درباره خودم
پیوندهای روزانه
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :5
بازدید دیروز :13 مجموع بازدیدها : 22291 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|