بی سبب نیست چنین میگریم
بی سبب نیست که از سوز جگر می نالم
خانه ایی بود مرا پر رونق
که در آن مهری بود که هر اندوه مرا سخت تلافی میکرد
مادری بود مرا پر امید
که دلش پاک تر از پاکی بود
خانه کودکی ام گشت سیاه
مادر برگ گلم در زمستان گم گشت
رنگ از زندگی ام رخت ببست
و نهال دام از بن بشکست
برای مادربزرگ مهربانم....
بهار از راه مرسد وهمه در انتظاری شاد وشیرین هستد اما برای من زمستان را پایانی نیست.چندی پیش ودر استانه سالروز تولدام کسی را مرگ از من ربود که زیبا ترین بهار زندگانی ام بود. به یاداش.......
من فراموش شدم
توی روزههای سیاه
آرزوهام پر کشید
از تن عمر تباه....
من فراموش شدم
توی روزههای سیاه
آرزوهام پر کشید
از تن عمر تباه....
درباره خودم
پیوندهای روزانه
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :2
بازدید دیروز :13 مجموع بازدیدها : 22288 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|